نیلاینیلای، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

نیلای ماه نورانی ام

لبخندت مرا تا اوووج مهربانی ها می رساند

نیلای زرنگ راه میره

من بلدم راه برم... دیگه راه افتادم و شیطون شدم حساااابی... دردر قاقا بابا الووو بای بای تقلید خنده و سرفه ... دست دست... راستی امروزم یاد گرفتم بگم آزییییی..... یعنی نااازیییی... الهی‌‌... فدات بشم من مامان خوشگلم نیلای نارنینم... چقدرم ناز ... نازی میکنی... فقطم میچسبه به من و کیف میکنیم ۲تایی... راستی نیلایشیطون شدی و هی شیر خوردنی گاز میگیری مامانو اوف کردی... ایرادی نداره عزیزم میدونم که به خاطر درد لثه ها ودندوناته... فدات بشم گاز گرفتناتم شیرینه... شکر خدا که دارمت راستی بای با...
28 دی 1399

اَوووو

یاد گرفته الو کند... دستش را روی گوشش میبرد و میگوید اَ..وووو الهی مادر به فدایت پنج شنبه که خانه ی خاله پری بودیم موقع برگشتن که بابا زنگ زد من گوشی را برداشتم و الو گفتم همانجا تکرارم کرد... یعنی هنگ کرده بودیم اخر بچه ی ده ماهه ی اینقدر شیطان و بلا عصر یواشکی انداخته ام من مشغول کار بودم و ابجی نهال غرق درس هایش او هم ناهارت را خورده بودی و بازی هایت راهم کرده بودی... الهی فدایت بشوم که وسط در و پذیرایی درمانده مانده ای که کجا روی صدای اهنگ و ترانه ها هم از تلویزیون می آمد و غرق ان ها هم شده بودی نیلای من ماه دوست داشتنی ام... همیشه دوست داشتنی و مهربان و خنده رو و شادمان بمان عزیزم اَ...وووو...
21 دی 1399

نیلای شیطونم

از خواب بیدار شدی درست همینجا تو عکس ساعت و تاریخش هست اومدی و اروم که نفهمیدیم کی رسیدی لبه ی اشپزخونه و گفتی ماااا... الهی... مامان گفتنت رو بخورم نیلایم با شیطنت تمام وارد یازده ماهگی شده ایم به کابینت ها و در و دستگیره ها رحم نمیکنی... عاشق پشتی های یلدا شده ای و گذاشتم بشوند جای دنج بازی هایت... از روی مبل ها بالا میروی درست از همان عکس فهمیدیم که میتوانی بروی بالا و پشت پشت بیایی بایین عکس کریسمس هارا همه را بی علاقه بودی یا ادا درآوردی... صاف نمی ایستی... ۲.. ۳ قدم برمیداری مث...
17 دی 1399

ده ماهگی

عزیزم... نیلای قشنگم آذر ماه را هم گذراندیم و به دهمین ماه که رسیدیم تو ده ماهه شدی... ده ماهگی ات را با پیراهن یلدایی ات گرفتیم... چون شب یلدا را دستمان نرسید... قسمت بود با انارهایت ده ماهه شویم برایم همین صحنه یک دنیاست ده ماهگی ات... قشنگ سر پا می ایستی... خودت راحت بدون کمک و تنهایی وسط خانه از زمین بلند میشوی و عاشق ایستادنی... اما آن چند قدم که توی نه ماهگی برداشته بودی راهم از ما دریغ کردی و... فقط مبخواهی بایستی... شیرین و شیرین تر شده ای... با چشم هایت حرف میزنی دردر قاقا ادو اینها را قشنگ به جا و درست ادا میکنی ...
17 دی 1399

شیطونیای آذری نیلای

برای همه ی این ثانیه ها و لحظه ها و دقیقه هایت... یک دنیااااا حرف دارم... یک دنیاااا بماند اینجا تا ببینیم و خاطره بازی کنیم نیلای من عاشق تلویزیون عاشق بازی با اسباب بازیای ابجیش عاشق فریزر لباسشویی شدیدا درگیر و علاقمند به جاروبرقی... و هرچی که دست آبجی نهال بخوره رو باید حتما ایشونم چک کنن🤨 خوابای نازو دوست داشتنیت و کاش بشه هروقت دلتنگ شد مثل فیلم تماشا کرد... دوستت دارم نیلای من ماه قشنگم ️ خیلی دوست داری سرپا وایسی و تو وسط حال ...
4 دی 1399

یلدای نیلایی

گجنیز قارپیز کیمی شیرین یاشامیز چله گجه سی کیمی اوزون اولسون چله گجسی مبارک اولسون اولین یلدات مبارک عزیزم یلدای مارو خاطره انگیز کردی نیلای من...
4 دی 1399

جوجه ی سیصد روزه

پاییز به آخر آمد... یک جوجه ی سیصد روزه تقدیم شما... زمستانتان خوش باد ️ کلی ازین عکسای جادوی رنگی رنگیت میزارم جوجه ی خوشگلم ... آخه من هی میبینم کیف میکنم بزار بمونه همینجا یادگاری... واای که نگم چه پدری از من و ابجی نهالت درآوردی که نگووووو...
4 دی 1399
1